کد مطلب:313412 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:254

القاب حضرت عباس
1. قمر بنی هاشم. نوشته اند: «و كان العباس رجلا و سیما جمیلا یركب الفرس و رجلاه یخطان فی الأرض و كان یقال له قمر بنی هاشم و كان لواء الحسین علیه السلام معه».

یعنی: حضرت عباس علیه السلام مردی خوش سیما، خوش صورت و خوش قیافه بود و چون سوار بر اسب می شد پاهایش از كثرت بلند بودن به زمین می رسید. به او قمر



[ صفحه 143]



بنی هاشم می گفتند و در روز عاشورا لوای امام حسین علیه السلام در دست او بود.

از آنجا كه آن حضرت در میان بنی هاشم از نظر زیبایی ممتاز بود، وی را ماه بنی هاشم می نامیدند. صباحت وجه و خوش صورتی، از نعم الهی است؛ چنانچه در ذیل آیه ی شریفه ی: (یزید فی الخلق ما یشاء ان الله علی كل شی ء قدیر) [1] (در آفرینش، آنچه می خواهد، می افزاید كه خدا بر بعث و ایجاد هرچیز قادر است) وارد شده كه خداوند جمیل است و دوست دارد جمال را. روشنایی صورت حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام، هر تاریكی یی را روشن می كرد و جمال و هیئت او به اندازه ای بود كه هر گاه دست به دست علی اكبر داده و در كوچه های مدینه عبور می كردند، زن و مرد كوچه برای زیارت جمال آن دو جوان از هم سبقت می گرفتند.

بهترین خوبی آن است كه در آن خوبی صورت با خوبی سیرت، و حسن جمال با حسن اعمال و افعال جمع شود. بنی امیه، قبیح صورت و كریه منظر بودند و بنی هاشم، صورت دلجو و سیرت نیكو داشتند. حضرت هاشم معروف به حسن جمال بود و خال هاشمی معروف است و حضرت عبدالمطلب و عبدالله و عباس و موسی مبرقع و حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم نیز در نكویی منظر شهره بودند؛ چنانكه در وصف آن حضرت نقل شده است كه جمال ایشان از ماه روشنتر و درخشنده تر بود (أضوأ من القمر)

حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم خود در باب حسن یوسف می فرماید: «ان یوسف كان فی اللیل قمرا و فی النهار شمسا و فی السحر كوكبا». یعنی یوسف پیامبر علیه السلام در شب مثل ماه بود، و در روز مانند آفتاب، و در سحرگاهان همچون ستاره می درخشید.

از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پرسیدند: وجه اختصاص حسن به یوسف چه بود؟ فرمود: روز قرعه ی فضائل، قرعه ی حسن و جمال به نام یوسف برآمد. گویند: این خبر در بازارهای مدینه و خانه ها حتی میان زنها شهرت یافت و عایشه آن را شنید، چون حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم به خانه آمد، او را محزون دید و وقتی از سبب حزن وی پرسید، عرض نمود: حسن و جمال، از آن شماست یا یوسف؟ فرمود: او خوش صورت تر و من نمكین تر می باشم. و لكن بر اهل ذوق و معرفت مخفی نیست كه از جمال یوسف پرده برداشتند تا همه كس او را آشكار بدید، ولی از جمال محمد صلی الله علیه و آله و سلم پرده برنداشتند زیرا هیچ دیده ای را طاقت دیدن



[ صفحه 144]



مستقیم آن نبود! وآنگهی محبوب را در پرده نگاه می دارند: در شب معراج از مصدر جلال خطاب به جبرئیل رسید كه: من محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به زیر هفتاد هزار پرده ی غیرت متواری گردانیده ام، امشب یك پرده از جمال او بردار تا نظاره كنندگان عالم اعلا حسن و جمال وی را ببینند؛ و چون جبرئیل یك پرده برداشت نوری پدید آمد كه از پرتو آن نه نور عرش را جلوه ای ماند و نه كرسی را و نه آفتاب و ماه و ستارگان را. بعد از آن، خطاب آمد: یا محمد، چند غم امت داری؟! امشب یك پرده از هفتاد پرده را برداشتیم، نور عرش و كرسی و لوح و قلم و آفتاب و ماه و ستارگان محو و مضمحل شدند، فردای قیامت اگر تمامی این هفتاد هزار پرده را برداریم عجب مدار كه تمام معاصی امت در جنب آن ناچیز و نابود گردد.

حال كه سخن بدینجا رسید، مقتضی است اشاره به قول حكما كنیم كه گفته اند بایستی بین ظل و ذی ظل تناسب بوده باشد، و نظام موجود در ظل، كاشف از نظام موجود در ذی ظل است. به مصداق آیه ی مباركه ی (ألم تر الی ربك كیف مد الظل و لو شاء لجعله ساكنا ثم جعلنا علیه دلیلا) [2] (ترجمه ی اجمالی آیه: یا پنداری كه اكثر این كافران می شوند و یا تعقلی دارند؟ (حاشا) اینان در بی عقلی مانند چهار پایانند، بلكه داناتر و گمراهتر، آیا ندیدی كه لطف خدا چگونه سایه را با آنكه اگر خواستی ساكن كردی بر سر عالمیان بگسترانید، آن گاه آفتاب را بر آن دلیل قرار دادیم) همه ی عالم، ظل وجود حق می باشند، و دیگر آنكه جمال هر چیز جز همان تناسب اجزای موجود در شی ء نیست، بنابراین، جمالی كه در سلسله موجودات عالم ناسوت مشاهده می شود ظل جمال متناسب عقول می باشد تا برسد به نظام عقلانی «عقل اول» و نظام در مرتبه ی فیض مقدس و اقدس الخ.

دیگر اینكه بدن، ظل نفس است و هر قدر نفس دارای بها و روشنی باشد در بدن اثر می كند و آثارش از بدن ظاهر می گردد، و این است كه در حدیث دارد: «اطلب الحاجة من حسان الوجوه»، یعنی حاجات خود را از نیكورویان و خوش طینتان بخواهید كه صورت خوب، نشانه ی سیرت خوب است.

حال اگر كسی گوید: دیده ایم بعضی مردمان خوش صورت دارای سیرتهای سوء



[ صفحه 145]



یا بالعكس می باشند، جوابش آن است كه آن قاعده ی كلیه جاری است؛ منتهای مراتب، اخلاق رذیله در بعضی كسبی می باشد. مقصود آن است كه چون انوار مقدسه ی محمد و آل محمد علیهم السلام مجاری و مجالی جمال و كمال حق - جل و علا - بوده و واسطه ی فیض اقدس و نظام احسن می باشند، در عالم ناسوت و جسمانیت نیز از تمام مردم خوش صورت تر و نمكین تر بوده و در ظاهر و باطن، نیكو صورت و سیرتند.

از دیگر شواهد اعلای حسن، حضرت امام حسن علیه السلام است كه آن قدر خوش صورت بود كه زنها حریص بودند برای تزویج آن جناب و می آمدند و خواهش تزویج داشتند برای خوش صورتی آن جناب، و در اسلام مستحب است اگر زنی خواهش تزویج كند مرد اجابت او كند. حضرت امام حسین علیه السلام نیز نور از پیشانی و دهان و نحر مباركش می بارید. «و الفضل ماشهدت به الأعداء». یعنی: فضل و برتری آن است كه دشمن هم بر آن فضیلت شهادت دهد و اعتراف نماید. دشمن و قاتل امام حسین علیه السلام، یزید پلید، در مدح صورت و سر مقدس او گفت:



یا حبذا بردك فی الیدین

و لونك الأحمر فی الخدین



و در اشعار دیگرش گفت:



لما بدت تلك الرؤوس و أشرقت

تلك الشموس علی ربی جیرون [3] .



شعر ظاهرا از مسلم جصاص است كه می گوید: این نور و تشعشع كه از سرها تلألؤ می كند، پیداست كه آفتابی درخشان از منظومه ی شمس ربوبی است و به دست بدترین مردم جنایتكار این فاجعه برپا شده است. همو گوید: سر مقدس امام حسین علیه السلام را در بازار كوفه دیدم «و هو رأس قمری زهری أشبه الخلق برسول الله صلی الله علیه و آله و سلم». یعنی آن سر چون ماه درخشنده بود و از همه ی مردم بیشتر به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شباهت داشت.

نیز حضرت جوادالأئمه علیه السلام در بین ائمه علیهم السلام بسیار خوش صورت بود به حدی كه وقتی كه ام الفضل او را دید حالش دگرگون شد، چونان كه زنان مصر در وقت دیدن یوسف علیه السلام از خود بی خود شدند و دست خویش را بریدند. در مورد حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلام گفته اند: كفلقة قمر. یعنی، مثل پاره ی ماه بود و در مورد دو طفلان مسلم علیه السلام نیز نوشته اند كه، وقتی سرهای آنها را برابر ابن زیاد گذاردند، «قام ثلاث



[ صفحه 146]



مرات متعجبا من حسنیهما». یعنی، سه مرتبه به علت تعجب از حسن آنها برخاست و نشست. از اینكه به حضرت ابوالفضل علیه السلام قمر بنی هاشم می گفتند، معلوم می شود كه بعد از مقام امام، خوش صورت تر از او در بنی هاشم نبوده است [4] .

2. باب الحوائج؛ كه بر اثر كثرت بروز كرامات و قضای حاجات متوسلین به او، در السنه و افواه عامه و خاصه به این لقب مشهور گردید.. باب الحوائج، لقب و شهرت دو تن از خاندان بنی هاشم علیهم السلام است:

الف - حضرت امام ابوالحسن موسی بن جعفر علیهماالسلام، امام هفتم شیعیان جهان، كه آستانه ی ایشان از همان آغاز مورد توجه خاصه و عامه بوده است، به گونه ای كه كسی چون محمد بن ادریس شافعی - پیشوای شافعیان - مرقد مطهر آن حضرت را «تریاق القلوب» یعنی داروی امراض روحی و قلبی خوانده است. شیعه و سنی از اقصی بلاد به زیارت قبر مطهر امام موسی كاظم علیه السلام می شتابند و از دیرباز تاكنون كرامات بسیاری از مرقد آن امام همام نسبت به شیعه و سنی ظاهر گردیده است. خطیب بغدادی (634 ق) كه از اهل سنت است در تاریخ بغداد (1 / 120) می نویسد: شیخ حنابله حسن بن ابراهیم ابوعلی خلال می گفت: هرگاه حاجتی داشتم، به مقابر قریش در باغ شونیزیه رفته و به قبر مطهر باب الحوائج موسی بن جعفر علیهماالسلام متوسل می گشتم و خدا حاجتم را برآورده می كرد [5] .

باب الحوائج، در افواه عامه، كنایه از امام هفتم موسی كاظم علیه السلام است.

ب - حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام. یكی از مشهورترین القاب فرزند رشید امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز باب الحوائج است. شیعه و سنی از نقاط گوناگون جهان به زیارت آن حضرت می شتابند و استجابت دعا در تحت قبه ی آن بزرگوار، كرارا به تجربه رسیده است و عنایات ایشان - چنانكه در بخش كرامات آن حضرت در پایان كتاب حاضر خواهد آمد - شامل همه ی فرق (حتی مسیحیان و یهودیان و زردشتیان) نیز بوده است.

3. طیار. دیگر از القاب حضرت ابوالفضل علیه السلام طیار است، یعنی پرواز كننده در فضای عالم قدس و درجات و مقامات عالیه ی بهشت [6] .



[ صفحه 147]



4. اطلس. ظاهرا یكی از معانی اطلس شجاعت است و چون آن حضرت شجاع بوده و از كثرت شجاعت، صفوف دشمنان را می شكافته، به وی اطلس می گفتند.

5. الشهید. لقب دیگر آن جناب شهید است كه در كتب انساب ذكر شده است. ابوالحسن عمری بعد از اینكه اولاد آن حضرت را ذكر می كند می گوید: «هذا آخر نسب بنی العباس السقاء الشهید بن علی بن ابی طالب علیهم السلام».

6. العبد الصالح. دیگر از القاب آن جناب، عبدصالح است، چنانكه در زیارت او می خوانیم: «... السلام علیك أیها العبد الصالح المطیع لله و لرسوله» الخ.

7. السقاء؛ كه در روزهایی كه اهل كوفه آب را بر روی اهل بیت امام حسین علیه السلام بستند، قمر بنی هاشم علیه السلام برای آنها آب آورد.

لقب مزبور در كتب انساب و مقاتل بسیار دیده شده است. بنگرید به: عمدة الطالب و مزار و سرائر ابن ادریس و تاریخ خمیس و نور الأبصار شبلنجی و كبریت احمر.

در كتب تاریخ، 17 منصب برای حضرت اباالفضل العباس علیه السلام نوشته اند كه مهمتر از همه منصب سقایت است، زیرا در طریق انجام این وظیفه، حداكثر خدمت و بروز حسن نیت را به امام عصر خویش نشان داده است. آن حضرت، از دوم محرم تا شب عاشورا چهار بار آب به خیام حرم برد. هر كسی حاجتی داشت یا آب می خواست، به قمر بنی هاشم علیه السلام مراجعه می كرد و او را باب الحسین می گفتند. تا عباس بن علی علیه السلام زنده بود، لشكر بنی امیه جرأت تعرض به خیام حرم را نداشتند 7 و لذا امام حسین علیه السلام بالای سر او فرمودند: «الآن انكسر ظهری و قلت حیلتی». و افزود: چشمهایی كه دیشب از بیم تو به خواب نمی رفتند امشب به خواب می روند و چشمهایی كه به اتكای وجود تو خوش می خفتند امشب مضطرب و بی خواب خواهند شد. اگر كسی بخواهد به سیدنا و سید الكونین حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام توسل و تقرب جوید بابش مولانا باب الحوائج آقا ابوالفضل العباس علیه السلام است.

در تأیید این مطلب مرحوم علامه طباطبایی صاحب تفسیرالمیزان فرموده اند كه مرحوم سیدالسالكین و برهان العارفین آقای آقا سید علی قاضی «قدس سره الشریف» فرموده است:در حین كشف بر من روشن و آشكار شد كه مظهر رحمت كلیه ی



[ صفحه 148]



الهیه در عالم هستی وجود مقدس حضرت سیدالشهداء ابی عبدالله الحسین علیه السلام است، و باب آن حضرت و پیشكارش سقای كربلا سر حلقه ی ارباب وفا آقا باب الحوائج الی الله ابوالفضل العباس صلوات الله و سلامه علیه است. [7] .

8. سپهسالار. [8] لقب سپهسالار به بزرگترین شخصیت فرماندهی و ستاد نظامی داده می شود و آن حضرت را نیز، به سبب آنكه فرمانده نیروهای مسلح امام حسین علیه السلام در روز عاشورا بود و رهبری نظامی سپاه ایشان را بر عهده داشت، سپهسالار نامیده اند.

9. حامی الظعینه. از القاب مشهور حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام حامی الظعینه به معنی حامی بانوان است. مرحوم سید جعفر حلی در قصیده ی استوار و زیبای خود كه در سوگ آن حضرت سروده، به این نكته چنین اشاره می كند:



حامی الظعینة أین منه ربیعة

أم ابن من علیا أبیه مكرم



به دلیل نقش حساسی كه حضرت عباس در حمایت از بانوان حرم و اهل بیت نبوت بر عهده داشت، این لقب به ایشان داده شده است. آن حضرت تمام تلاش خود را مصروف رسیدگی و رعایت حال بانوان رسالت و مخدرات اهل بیت نمود و مسئولیت فرود آوردن از هودجها یا سوار كردن به آنها را بر عهده داشت و در طول سفر كربلا این وظیفه ی دشوار را بخوبی انجام داد [9] .

10. المستجار. دیگر از القاب حضرت«مستجار» است. شیخ محمدرضا ازری زمانی كه در قصیده ی خود این مصرع را گفت: «یوم ابوالفضل استجار به الهدی»، صحت آن را در نظر بعید شمرده و با خود گفت كه شاید مقبول حضور امام حسین علیه السلام نباشد؛ لذا بیت را تمام نكرد. شب در عالم رؤیا دید كه حضرت امام حسین علیه السلام به او می فرماید: آنچه گفته ای، صحیح است، من به برادرم ابوالفضل العباس علیه السلام ملتجی شدم، و آن گاه مصرع باقی را خود حضرت فرمود:



[ صفحه 149]



«و الشمس من كدر العجاج لثامها» [10] .

11. قهرمان علقمی. «علقمی» نام رودی است كه حضرت در كنار آن به شهادت رسید. آن رودخانه به وسیله ی صفوف به هم فشرده ی سپاه ابن زیاد محافظت می شد تا كسی از یاران حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام را یارای دستیابی به آب نباشد و همراهان امام و اهل بیت ایشان تشنه بمانند. حضرت عباس علیه السلام با عزم نیرومند و صلابت بی نظیر خود توانست بارها به نگهبانان پلید علقمی حمله كند، و آنان را در هم شكسته و متواری سازد، و پس از برداشتن آب، سربلند به خیمه ها باز گردد. در آخرین دفعه نیز حضرت در كنار همین رود ناجوانمردانه به شهادت رسید، لذا او را قهرمان علقمی لقب دادند [11] .

12. پرچمدار. از القاب مشهور حضرت، پرچمدار و «حامل اللواء» است، زیرا ایشان ارزنده ترین پرچمها، پرچم سرور آزادگان امام حسین علیه السلام، را در دست داشتند. حضرت به دلیل دیدن تواناییهای نظامی فوق العاده در برابر خود، از میان یاران شجاع خویش پرچم را تنها به ایشان سپردند [12] .



[ صفحه 152]




[1] سوره ي فاطر: آيه ي 1.

[2] سوره ي فرقان: آيه ي 45.

[3] ربي جيرون: نام مكان و محل اقامت يزيد بوده است.

[4] خصايص العباسيه: صفحه ي 124.

[5] دائرةالمعارف تشيع: از يادداشت عبدالحسين شهيدي.

[6] خصائص العباسيه: صفحه ي 131.

[7] اين چند خط اخير از يادداشت شاعر دلسوخته ي اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام آقاي سيد مصطفي آرنگ استفاده شده است.

[8] در متن «عميد» آمده است كه امروزه معادل «سرتيپ» در فارسي است، لذا سپهسالار كه در عربي «لواء» است ارجح به نظر رسيد. نقل از: سيد حسن اسلامي، مترجم محترم كتاب شريف العباس بن علي عليه السلام تأليف علامه شيخ باقر شريف قرشي.

[9] زندگاني حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام: صفحه ي 26.

[10] فرسان الهيجاء: جلد 1، صفحه ي 190.

[11] زندگاني حضرت ابوالفضل عليه السلام: صفحه ي 25.

[12] همان مدرك.